۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه

جداسازی جنسیتی

دردانشگاه های مختلط:
۱-دختر ها برای رقابت با پسرها بیشتر درمی خوانند
۲-پسرها خجالت می کشند پیش دختر ها درس نخوان وضعیف باشند.
۳-محیطی است برای آماده شدن در کاراجتماعی وگرنه درادارات هم بایدجداسازی صورت گیرد.
۴-اگر دانشجویان در دانشگاه برای ازدواج آشنا نشوند:
۵-این آشنایی در ادارات صورت خواهدگرفت.(ادارات چه وضعی پیدا میکند؟)
۶-ویا ممکن است این آشنایی به کوچه و خیابان و پارک کشیده شود.
۷-دختر ها وپسر هابعداز فراغت از تحصیل در ادارات و شرکت ها به کار مشغول می شوند ،مشکل رابه جای دیکری و۴سال دیرتر منتقل کرده ایم .

۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه

بودا

کلمه بودا ازریشه«بودی»یعنی اشراق است.وبودا یعنی روشن شده،روشنی یافته.
به عقیده بوداییان درهریک از«دورانهای بزرگ جهان»یک بودا بوجود می آید.
بودای کنونی ،شاهزاده ای به نام سیدرته گوتمه از خاندان سکیه بوده است.
زمان زندگی او قرن ششم پیش از میلاد بوده.پدر سیدرته گوتمه ازپیشگویان شنیده بود که فرزند او،
سی ودو نشانه بزرگی دارد.یا شاهی بزرگ ویا بودا خواهد شد.برای اینکه از بودا شدن پسرخود
جلوگیری کند،دستور داد همه گونه وسایل نازونعمت وحتی عیش وعشرت اورافراهم سازند.ولی
گوتمه طاقت نیاورد و پس از دیدن یک انسان بیمار ویک پیر مردویک مرده ازنازونعمت دست کشید.
«ازخانه به بی خانگی رفت»درآغاز نزد دوتن از مرتاضان معروف آن زمان به ریاضت پرداخت.
وپس از چند سال که به نقص تعلیمات آنان پی برد.از ریاضت دست کشید.چون دو راه کامجویی وخود آزاری را تجربه کرده بود،
ودیده بود که هیچیک ازآنها به شناسایی ورهایی نمی رسند،برآن شدکه راه میانه رادرپیش گیرد.
وازراه تفکروغلبه برشهوات ،به روشنی برسد،ودرحالی که به صورت چهارزانو زیر درختی نشسته بود،
باخود گفت:«من ازاینجابرنمی خیزم تا به روشنی برسم،تابوداشوم».پس از یک شب درخودفرورفتن،
وبا درون نگری وعلبه بر مار(mara) مارکه مادر خشم ونادانی وشهوت وآزوکینه ومیل ولذت است،
به حقیقت عالی رنج پی برد وبوداشد.به خود گفت:این حقیقت که من پی برده ام بسیارژرف است.اگر آنرابه کسی
بیاموزم درنمی یابد.پس بهتراست خاموش بمانم وبه بیان این حقیقت نپردازم.هندی ها می گویند پس از اصرار خدایان لب به سخن گشود.
پس از قبول تبلیغ به جستجوی رهروانی بر می آید که شایسته تعلیم باشند.
به یاد چند تن مرتاضانی می افتد که بااودرمحضررودرک پسررمه آبه تمرین ریاضت مشغول بودند،
به چشم جهان بین خود می بیند که آنها در شهر بنارس هستندودرپی آنها به آنجا میرود
ودربنارس آنانرا می یابد. واولین سخنرانی خودرابرای انها بیان می کند.
وکم کم عده پیروان او زیاد می شود.ازهمه نوع مردمی ازشاه تا گدابه او می گروند.

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه